دریا به جرعه ای که تو از چاه نوشیده ای حسادت می کند...

17 شهریور 1389 | 583 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 17 شهریور,1389 در وبلاگ مریم خجسته ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سلام.از آن بعد از ظهر های گرمیست که بدجور می طلبد آدم وبلاگش را به روز کند . تابستان امسال برایم مثل فیلمی بود که بگذارندش روی دور کند ...هی می رفتم و نمی رفت ...هی تمام می شدم و تمام نمی شد ... توی تمام این تمام نشدن ها ! شعر بود که مرا رساند به امکان یک پرنده شدن ...

این بیت ها هم باران ناگهانی بود در عصر تابستانی داغ ....

 

این ابر ها برای تو باران می آورند

وقتی به چشم های تو ایمان می آورند

وقتی شکوفه می کنی از لابه لای شهر

این جاده ها به سمت تو کاشان می آورند

تا نیستی هزار غزل گریه می شوم

با بید ها که سر به گریبان می آورند

رستم به شوق دیدن تو اسب می دواند

در شاهنامه هشت غزلخوان می آورند

تو کیستی که حال غزل بی تو مبهم است؟

این مثنوی است یا غزلی در خودش گم است؟

در من هزار تکه ی خالی است بعد تو

شاعر بدون شعر چه حالیست ؟...بعد تو ....

دیگر نمی وزد غزل از سمت چشمهات

زنبور می برد عسل از سمت چشمهات

مو موی رگ رگ تو به انگور رفته است

بی تو غزال قافیه در گور رفته است

با بادهای کهنه ی از غرب آمده

با معجز پیامبران نیامده

عطر تو را نشانه بگیرم از آسمان

وقتی که نیست عطر تو سیرم از آسمان

تا ماه رفته ای که پلنگت شوم ، شدم

سرباز این زمینه ی جنگت شوم ،شدم

قدری غزل رها بده در طبع الکنم

جاری شو در مسیر رگ آبی تنم

تا داغ تر بسوزم و دیوانه تر شوم

«اکسیر عشق بر مسم افتد که زر شوم»*

افسانه های کهنه بدین سان شروع شد

انگار آمدی تو که باران شروع شد ....

 

* گویند رو ی سرخ تو سعدی که زرد کرد / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم ...«شیخ اجل»

 پ.ن: اشتباه در قافیه ی بیت پنجم هر چند نا آگاهانه اتفاق افتاده ولی آگاهانه به حال خودش رها شده ..

 

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.