خاكسترِ دلتنگي

05 اردیبهشت 1392 | 382 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 05 اردیبهشت,1392 در وبلاگ مبین اردستانی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 با دست خود نوشيد شاعر شوكرانش را

نه! مرگ هم حتي نمي‌فهمد زبانش را

 

هر كس كه بود، او با سياوش رد شد از آتش

«سوگند» نه، با عشق پس داد امتحانش را

 

خورشيد را نوشيد  كوهي از لب دريا

پاشيد بر هفت‌آسمان آتشفشانش را

 

خاكسترِ دلتنگي‌اش فوارۀ خون بود

آتشفشاني كه به لب آورد جانش را

 

«از زمزمه دلتنگ بود از همهمه بيزار»*

بستيم ما با خشت افيوني دهانش را

 

«شاعر تو را زين خيل بي‌دردان كسي نشناخت»**

تا پر كند از چشمهايت استكانش را

 

من كيستم؟ بايد براي تو غزل مي‌گفت

حافظ كه در شعر تو پيدا كرد آنش را

 

خرداد ماه 1383

 

* و**

 از زمزمه دلتنگيم، از همهمه بيزاريم

نه طاقت خاموشي، نه تاب سخن داريم

و

شاعر تو را زين خيل بي‌دردان كسي نشناخت

تو مشکلي و هرگزت آسان کسي نشناخت

حسين منزوي

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.