بيا و پنجرهاي باز کن به روي خودت
ببر نگاهت را سوي جستجوي خودت
ببين که اين سو و آن سوي پنجره تويي و
کسي نمانده به غير از تو روبروي خودت
ببين که پنجره آيينهايست تو در تو
سري بزن به جهان هزار توي خودت
بکاو هستي خود را و برملا شو راز!
بگو بگو که چرا مانده اي مگوي خودت
مرا بگو که برايت چقدر واژه شدم
ترا بگو که نميآوري به روي خودت