در
این هوای تجلی، تبسم ات با من!
کلیم
و طور؟ چه گویم؟ تکلم ات با من!
پُرم
ز ابرِ ترانه، لبالب از دریا
در
آسمان تغزل، ترنم ات با من!
مرا
به نقش و نگار چمن، به آبی ها
چه
حاجت است که هر دم تجسم ات با من
میان
خانه ی چشم ام نشسته ای اکنون!
من
ام که توبه نکردم و گندم ات با من!
دل
از سپیده ی فردا نمی کشد منت
تو
خنده خنده ی نوری، تبسم ات با من!
من
ام تکلمِ جویی فقیر و صحرایی
تویی
کرامتِ دریا، تلاطم ات با من!
بیست و نهم خرداد نود و
یک