شهر جامه سياه به تن كرده است و كوچه ها و خيابانها عزادار
كريمه اهل بيت (ع) است. در «قم» ولي غوغايي ديگر به پاست. حتي كبوتران حرم همپاي
زائران خسته اشك مي ريزند و مرثيه مي خوانند. خاكيان و افلاكيان غمگين اند و يكي
شده اند.
اي غريب الغربا؛ اي امير خراسان!
اين روز غم آلود را قبل از هركس به تو تسليت مي گوييم كه
در سوگ عزيزت نشسته اي و در عزاي كسي كه در راه رسيدن به تو فرشته مرگ براو نازل
شد؛ آرام آرام اشك مي ريزي.
غريبي انگار ارث خانواده شماست. كه هم خودت بين ما غريب
بودي و هم خواهرمهربانت به خاك غربت بوسه زد.
با اين حال رسم است كه مردم ما غريبه ها را بيشتر نوازش مي
كنند. خصوصا غريبه اي را كه معلوم مي شود از هر آشنايي به دل هاي پاك نزديك تر
است. آشنايي كه از راهي دور به مردم «ري» پناه آورده . چه حيف كه تنها 17 روز
آسمان شهر آبي بود.
اي كريمه اهل بيت! و اي زينب ثاني! كه مي گويند تو ميراث
دار عاشورايي؛ ما را ببخش! اگر رسم ميزباني را درست بجا نياورديم. اما تو از
خانواده اي بزرگ و بزرگواري و بر ما خورده نخواهي گرفت.
مانده ام در«بيت النور» چگونه عبادت كرده بودي كه هنوز بوي
بهشت مي دهد و محل نزول ملائك است.
اي دختر هفتمين
چشمه نور!
هنوز هم «قم » به شوق گامهاي مقدس تو تنفس مي كند. زائران
حرمت را ببين كه از هر طرف به سمت حرم تو كه همچون نگيني برحلقه ايران مي درخشد،
روان هستند. عرش همين نزديكي است اگر با چشم دل ببينيم.