می شود تا ابد پرستو بود، گرچه زخمی به پیکرت باشد
می شود هفت آسمان یک عمر، زیر آرامش پرت باشد
چشم های تو بیقرار از درد،اشک های تو بی نصیب از شوق
زندگی اتفاقی از مرگ است، تا قفس در برابرت باشد
رفتی و عشق تا جنون در تو، لشکر کفر سرنگون در تو
عهد کردی نماد آزادی، تنِ در خون شناورت باشد
صبح بر دوش ات آفتاب آورد، بالهایت شکست و تاب آورد
که مباد این شب غبارآلود، تا ابد سایه ی سرت باشد
هر چه فریاد بر لب ات جان داد،هر چه خورشید در تن ات گل کرد
پرکشیدی که بعد از این هرشب، شانه ی ماه بسترت باشد
پل زدی خواب های خوب ات را، بر زمین ریختی غروب ات را
تا طلوعی به رنگ آزادی، پیش روی برادرت باشد...