چند خط حرف : درود دوستان عزیز ... بنا به دلایلی که در وبلاگ خودم عرض کردم ، چند مدتی نبودم ... برای همین از تک تک شما عزیزانی که در این مدت خواهان به روز شدن وبلاگ بودین عذر خواهی میکنم ... به امید خدا از این به بعد این وبلاگ زودتر از قبل به روز خواهد شد ... یا علی
"
شهر زمستانی "
باد در موی تو رقصید
گل افشانی را
ریخت بر شانه ی تو بذر پریشانی را
واژه در چشم تو آبی
به تن شعر نشست
با نگاهی به لبم ریخت غزلخوانی را
دکمه از پیرهنت باز
کن ای باغ انار
هدیه کن آنچه که می دانم و میدانی را
بنشین روی چمن های
ترِ چشمانم
تا ببینم به تنت جامه ی عریانی را
باز کن غنچه ی لب را
که گران میخندی
باز کن بر سر بازار گل ارزانی را
خم شدم بر ورق عمر و
به خود میگویم
چه نوشته است خدا صفحه ی پایانی را
شهر در رخوت مسموم فروخفت
که کرد
محرم خانه ی ما غول بیابانی را
اسکلت های یخی سینه ی
گرمی نزدند
رو به خورشید کن این شهر زمستانی را