وفتی بهار خانه نباشد، بهار نیست
به سررسیدهای جهان اعتبار نیست
بی او زمین نخواسته جان دوباره را
دیگر برای زنده شدن بی قرار نیست
فصل شکوفه می رسد و روی شاخه ها
غمگین تر از شکوفه ی سرخ انار نیست
بر وفق عاشقان که نبوده است روزگار
نفرین به روزگار که این روزگار نیست
بلبل بنال رسم سفر را و شاد باش
یک روز می رسد که گلت بی مزار نیست
ای عید بی جهت به در خانه ام نیا!
ماتم سراست خانه زمانی که یار نیست
سلام به دوستان عزیزم
همراهانی که به این کلبه ی متروک سرمی زنند و اگر من فراموششان کردم، آن ها مرا از یاد نبرده اند.
شرمنده ام که به هزار و یک دلیل نتوانستم به سراغتان بیایم و این خانه را به روز کنم. شرمنده ام که در سر زدن به شما کوتاهی کردم و... اما خوشحالم که این خانه به دور از هیاهوهای روزمره است. به دور از هر چیزی که مرا از خودم دور می سازد.
سال 92 هم به ایستگاه پایانی خودش رسید. سالی که اتفاقات زیادی را به همراه داشت. موفقیت هایی کسب کردم و شکست هایی خوردم و هنوز حسرت روزهای رفته را آه می کشم. سال بی شعری بود. سال اشک ها و لبخندها... اما آن چه که مرا می هراساند، سال پیش روست که می تواند سرنوشت مرا دگرگون سازد. احتمال های زیادی را در برابر خود می بینم اما به هیچ یک دلخوش نیستم. اگر خود را درگیر آن احتمالات کنم، غم و اندوهی به سراغم می آید که مرا از پا خواهد افکند. تنها چیزی که مرا آرام می کند، حضور همیشگی و پر از محبت خداست. همه چیز را به او واگذار کردم، خودش می داند و خودش. توکلت علی الله
گاهی در عین شادی غمگینم و گاه در عین غمگین بودنم شادم. حال مرا از غزل هایم بپرس...
می خواستم حرف های دلم را بزنم اما خویشتنداری ام نمی گذارد چیزی بگویم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
پیشاپیش سال خوبی را برای شما آرزومندم، امیدوارم سال پر خیر و برکتی داشته باشین.
یاعلی