از سر دلتنگی و باران و عطر محزونِ یاسهای پژمرده ی گلدانم

03 اردیبهشت 1393 | 536 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 03 اردیبهشت,1393 در وبلاگ اعظم سعادتمند ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

چند بیت بداهه ی از سر دلتنگی ....

دیگر آن آتشفشان داغ سابق نیستم

چشمه های آب گرم این مناطق نیستم

من همین گلبرگ های زرد لای دفترم

آنکه که گفتی نیستم نه! من شقایق نیستم

می نشینم مثل یک تندیس سنگی سالها

آه!بی تاب گذشتن از دقایق نیستم

یک زنِ بیهوده ی غمگینِ در باران، رها...

 نیستم ! انگار در جمع خلایق نیستم

هر چه می خواهی مرا بیهوده دلداری بده

هر چه می خواهی بگو اما موافق نیستم

هیچ حسی نیست دیگر در سرانگشتان من

روح من مرده است مدتهاست عاشق نیستم

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.