هی پر کن از خالی ترین اندوه فنجان را
تا عکس های کافه های پیر تهران را...
در انتظار مشتری ها چای را دم کن
هی آب و جارو کن حیاط و باغ و ایوان را
امروز شاید پیر مرد گل فروش آمد
با عطر نرگس شاد باید کرد گلدان را
امروز شاید باز شد در،مادری آمد
با دخترش تا خاطراتی از دبستان را...
یا شاعری آمد کنار چای و لیمو داشت
شیرینی ناب حکایات گلستان را
امروز شاید تاجری با قهوه ترکت
مسحور شهر کهنه ما کرد مهمان را
امروز شاید مشتری های قدیمی تر
در خاطر آوردند وصل دوستداران را
امروز شاید ...یک نفر با نقشه ای در دست
آمد !نشست وگفت بایداین خیابان را
تعریض کرد و ایستگاه مترویی اینجا-
در طرح می بینید؟اینجا، کافه تهران را...
این شهر بایستی مدرن و دیدنی باشد
دیگر کسی این قهوه قاجار و قلیان را...
#
آمد لودر ، فنجان چای داغ روی میز
تنها بدون قهوه چی نوشید باران را!
نغمه مستشار نظامی