مدتی بود هرکس را میدیدم از ماجرای دعواهای رسانهای علیرضا قزوه و هیات مدیره انجمن شاعرانایران میگفت و میپرسید. وظیفه رسانهای حکم میکرد دراین ماجرا وارد شوم و چیزی بنویسم اما راستش را بخواهیداین وظیفه را به تاخیر میانداختم و دلم راضی نمیشد چیزی بنویسم چرا که بناچار باید یک سوی ماجرا را به تندی قلم منکوب میکردم .
نسل ما، متاسفانه یا خوشبختانه نسلی است که در فحاشی استعداد زیادی ندارد. دیدم دوستانی که چند سال بعدتر از ما دست به قلم شدند با چه شهامت خیره کنندهای قلم تیز کردند و بزرگان و استادان را به قدرت هجوسرایی خود نواختند و سرشان را هم بالا گرفتند که چه کارستانی کرده اند اما نسل ما، نسلی که قیصر و حسینی و ادب و انصافشان را به چشم دیده بود،ازاین هنرها ندارد.
دیروز سالگرد درگذشت احمد زارعی بود. بیست و چند سال پیش یادم است سیدحسن حسینی به مشهد آمده بود. آن زمان هم مثل امروز خط کشیها تند شده بود و شاعران گروهی منتقدان جدی دولت سازندگی بودند- که نمونه برجسته اش حسن حسینی بود- و گروهی از دولت با وجود انتقاداتشان در مجموع حمایت میکردند یا انتقادشان را به عرصه عمومینمیآوردند. در جلسهای که حسینی به مشهد آمده بود ، دوستانمان بر او تاخته بودند و حسینی ازاین ماجرا و بخصوص از احمد اندکی دلتنگی داشت. همان موقع در جلسهای مرا دید و چون فهمید از همشهریان احمد زارعی ام گلایه اش را از آن نشست گفت. احمد پس از چندی به خانه آخرت رفت و حسینی کتابی درباره ادبیات جنگ و دفاع مقدس نوشت . آن کتاب را بخوانید و تجلیل و انصافی که حسینی از سواد و تعهد زارعی کرده است بخوانید.این دلتنگیها و ملالتها همیشه بوده است اما آن چه میمانداین است که شاعران درد هم را بهتر از هر جماعتی میفهمند. سیاستمداران ممکن است روزی از در دشمنی و روزی از در دوستی وارد شوند اما شاعران بخواهند یا نخواهند با هم دوست اند چرا که همگی به ابتلای کلمات دچار اند و عاقبت مجبورند در دوستی هم را بکوبند.
دیروز اتفاقاً مجلس یاد احمد زارعی بود و ساعد باقری و سهیل محمودی ، حرفهای تند علیرضا قزوه را فراموش کردند و به مجلسی رفتندکه در حوزه هنری و به مدیریت قزوه برپا بود. هم قزوه سخن از دوستی گفت و هم باقری سخن ازاین که نامحرمان بهاین دعواها دلخوش نباشند.این اتفاق مبارک را به یاد داشته باشیم و بدانیم که مجلس ذکر همه ما روزی به پا میشود، در آن مجلس هم میشود بذر دشمنی کاشت و هم میشد درخت دوستی نشاند چنانکه در دو مجلس ذکر خلیل عمرانی و احمد زارعی چنین شد. کاش بزرگانی چون باقری و قزوه ، دست هم را بفشارند و کینهها را فراموش کنند تا نامحرمان خیال نکنند شعر انقلاب به گوشت قربانی دعواهای درونی بدل شده است.