این واژههای روزه دار چقدر بوی زلالی تو را می دهند.
بوی
تلاوت دستهای بهشتی ات.
این کلمات به ظاهر لال، که در چشمه چشمانم تطهیر شده
اند، منتظر نوازش دستان با کرامت تو هستند.
پشت هر یک از این واژهها معانی ژرفی
ایستاده که تا خدا قد کشیده اند.
صدای ربنای لب افطار دلم را پرواز می دهد به
شبهای بی فروغ سنگری که با نجوای شبانه ات روشن شده بود.
گاهی از خودم می پرسم
وقتی لبهایت آرام تکان می خورد از خدا چه می خواستی که حتی عطر نفسهای تو را
نیاوردند.
حالا حتی فرشته ها هم سراغ سادگی قنوت بی آلایش تو را می گیرند.
می
دانم! عرش همین نزدیکی ست. درست بالای نام مهربان تو!