خالیام
از صدای کودکانهای که در سراسر حیات
از دریچهای که آفتاب را به سمت میز
از ترانهای که بغض را به شکل اشک
از نوازشی که رعشه در رگ اتاق
از گشودن دری که عطر ویژه ترا...
خالیام
از تلفظ سلام
از تلاقی نگاه
از تلاطم نفس.
غوطه خورده روح در غروب
داغ بسته بوسه در وداع
هرز رفته عشق در سکوت.
خالی از پرنده است آسمان
کوچه از هوا و خانه از نفس
خالی از توام. به داد من برس!