شعرهايي با رديف شک برانگيز «فلاني»!

۲۲ تیر ۱۳۹۳ | ۹۸۴ | ۱

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۲۲ تیر,۱۳۹۳ در وبلاگ انسیه سادات هاشمی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 


سرزده آمد به مهماني هماني که زماني...


دستپاچه مي‌شوم از اين ورود ناگهاني


 


خسته ي راه است و تنها آمده چرتي بخوابد


من غبار آلود در پيراهن خانه‌تکاني


 


مادرم راه اتاقم را نشانش مي‌دهد، من


مضطرب از هرچه دارد در اتاق من نشاني


 


مي‌نشينم گوشه‌اي از آشپزخانه هراسان


امشب از دلشوره‌ها تا صبح دارم داستاني


 


واي آن نقاشي چسبيده بر در را نبيني


آه! آن تک‌بيت‌هاي روي ميزم را نخواني


 


آن پرِ لاي کتاب حافظ، آن فالِ مکرّر


آن نشانِ لاي قرآن، خط دور «لن تراني»


 


صفحه‌ي آهنگ محبوبش که مي‌گفتم ندارم


واي... واي از «ياد ايامي که در گلشن فغاني...»


 


نه! تو را جان همان که دوستش داري کمد را


وا نکن... آن نامه‌ها و شعرهاي امتحاني


 


نامه‌هاي خط خطي با تمبرهاي عاشقانه


شعرهايي با رديف شک‌برانگيز «فلاني»


 


غرق افکارم، اذان صبح مي‌گويند، اي واي!


جانمازم! آن دعايي که... نمي‌خواهم بداني!


 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۵ با ۴ رای


نظرات

مجید اسدیان
۲۶ اسفند ۱۳۹۷ ۰۲:۱۸ ق.ظ
تا حالا بیشتر از هزار بار این شعر رو خوندم . هر بار انگار تازه دارم میشنوم و عاشقش میشم . میشه یه دنیا زندگی توی این شعر دید یه دنیا عشق . وااای که چقد زیبا و دلنشینه

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.