سنگم زدند مردم و گفتند کافرمامروز آمدم به تو ایمان بیاورم
موسی بشو عصا به شب نیلی ام بزن
پیش از هوار گشتن این شهر بر سرم
دین تورا قبول کنم کشته می شوم
اما نمی شود که از این عشق بگذرم
می بینمت به ثانیه ای لال می شوم
ساعات روز را همگی کورم و کرم
* * *
هرچند شعر من به تو حسی نمی دهد
بیزاری از تمام غزل های دفترم
من باز یک غزل به تو دادم تو بازهم
می خواهی آتشش بزنی در برابرم