امشب آسمان صاف است ، چه شرابی در انتظار من است
ماه مهربان تر شد ، یار تا صبح در کنار من است
چشمه آینه آورد ، به تماشای خویش خواهم رفت
خاطری نمی جنبد ، چه سکوتی به تار تار من است
در مسیر آغازم ، که در آیینه رنگ می بازم
فقر ، باغ بی برگی ،مژده یاران که این بهار من است
رهروا تماشا کن ، وقت «انظر الی الجبل» است
صوفیانه می چرخم ، چه سروری در انفجار من است
عشق وحدت انگیز است ، «عاشقان کشتگان معشوقند»
عاقلان نمی بینند ، این تویی را که بر مزار من است
شیر شرزه هم باشی ، عشق ، آهوی حیرت انگیزی است
جان فدای چشمانش ، روز و شب در پی شکار من است
زنده زنده می میرم ، عاشقی مرگ های مستمر است
کاهلم چه می خوانی ؟ زندگی! مرگ کسب و کار من است
یار ، یار و یار و یار ، لیس فی الدار غیره دیار
این حروف نورانی ، رشته های طناب دار من است
سوختم ، چه دیداری! من کجایم ؟ کجا ؟ کجا؟ کو؟کو؟
لا اله الا هو ، این صدا ، این صدای یار من است