دیدار

۲۶ تیر ۱۳۹۳ | ۵۵۳ | ۰

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, ۲۶ تیر,۱۳۹۳ در وبلاگ قربان ولیئی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

امشب آسمان صاف است ، چه شرابی در انتظار من است

ماه مهربان تر شد ، یار تا صبح در کنار من است

 

چشمه آینه آورد ، به تماشای خویش خواهم رفت

خاطری نمی جنبد ، چه سکوتی به تار تار من است

 

در مسیر آغازم ، که در آیینه رنگ می بازم

فقر ، باغ بی برگی ،مژده یاران که این بهار من است

 

رهروا تماشا کن ، وقت «انظر الی الجبل» است

صوفیانه می چرخم ، چه سروری در انفجار من است

 

عشق وحدت انگیز است ، «عاشقان کشتگان معشوقند»

عاقلان نمی بینند ، این تویی را که بر مزار من است

 

شیر شرزه هم باشی ، عشق ، آهوی حیرت انگیزی است

جان فدای چشمانش ، روز و شب در پی شکار من است

 

زنده زنده می میرم ، عاشقی مرگ های مستمر است

کاهلم چه می خوانی ؟ زندگی! مرگ کسب و کار من است

 

یار ، یار و یار و یار ، لیس فی الدار غیره دیار

این حروف نورانی ، رشته های طناب دار من است

 

سوختم ، چه دیداری! من کجایم ؟ کجا ؟ کجا؟ کو؟کو؟

لا اله الا هو ، این صدا ، این صدای یار من است

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.