در من کسی به جای تو می خندد٬ یک اتفاق خوب و کمی ساده
شاید نشان خواب تو را دیشب٬ اینجا کسی به عقربه ها داده
مردی برای ذائقه ی تلخت٬ با صرف عصر گاهی نسکافه
در پارک زیر سایه ی لیموها٬ تنها کنار صندلی افتاده
بارانی بلند سیاهش را ٬ دارد جلوی آینه می پوشد
٬با فرض اینکه خانه شده کم کم٫ دیگر برای رفتنش آماده
خود را به دست های فراموشی٬ بسپار تا هواس تو برگردد
چون دختری که از سر ناچاری٬ به خنده های شوم تو تن داده
از من کمی بدون خودت بگذر٬ چون هیچ ردی از تو نمی ماند
تا حس کنم چه می گذرد از تو ٬ روی خطوط ممتد این جاده