پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
حرف سفر و داغ مکرر، شب آخر
اشکی که شده نذر غم فاطمه سی سال
انگار شده چند برابر شب آخر
انگار همین چند شب پیش شبانه ...
آمد چه به روز دل حیدر شب آخر
حالا شب وصل است ولی با سر خونین
شرمنده نمانده ست ز کوثر شب آخر
با اشک غريبانه ی خود گفت سخن ها
از بيکسي آل پيمبر شب آخر
از کرب و بلا گفت و حکايات غريبش
از داغ برادر به برادر، شب آخر
گويا خبر آورده نسيم از دل صحرا
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر