۳۱ تیر ۱۳۹۳ | ۵۴۰ | ۰

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, ۳۱ تیر,۱۳۹۳ در وبلاگ مرتضی آخرتی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

اگر باران نمي باريد و لاله همچنان مي سوخت

تمام ابرها را هم به داغ خويش مي افروخت

پس از آن فصل باراني اگر تو گل نمي كردي

كسي در عشق حتي يك دو بيتي هم نمي آموخت

دل من يوسف حُسن تو را مي خواست اما حيف

به هر نرخي كه مي گفتم زليخاي شما نفروخت

چه بي اندازه مي خواهم تو را اي گونه ات گندم!

خدا در قحط سالي ها براي من تو را اندوخت

وَ شعر چشمهاي سبز پوشت را كه مي خواندم

نخ و سوزن دلم آورد و چشمم را به چشمت دوخت

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.