سی سال پیش رفت به ژاپن دو روز پیش
برگشت یاد خانه ی سی سال پیش کرد
دلخسته از شلوغی دلگیر توکیو
یاد صفای دهکده و سادگیش کرد
قصد خرید کرد پس از آن که ساعتی
محو حیاط و حوض و در و بام خانه شد
بیچاره از تورّم اینجا خبر نداشت
برداشت یک هزار ریالی روانه شد
بقالی محل که نه؛ حالا سوپر فلان
آمد جلو؛ «سلام، بگو امرتان جناب!»
با افتخار داد صدی را و بعد گفت
لطفا کمی برنج، عدس، زعفران، گلاب
صاحب مغازه گفت که با اسکناس تو
روزی گلاب هیچ؛ که می شد طلا خرید
اما - مرا ببخش- در این دوره می شود
تنها کمی «گلاب به روی شما» خرید