کجای قصه نشستی که نبض ماه گرفت
به روی صورتش از ترس شب کلاه گرفت
برای من کمی اندوه ٬ کاغذ رنگی
برای دهکده پیراهن سیاه گرفت
به خواب رفتی و با لشکری پیاده به جنگ
به غم اضافه شدی٬ بغض پادشاه گرفت
تمام دور و برم گیج می رود٬ در من
زنی بهانه ی شاید کمی نگاه گرفت...
تو را به جای خودم ٬ نه نمی توان هرگز
تو را به جای کسی دیگر اشتباه گرفت
یاسوج