این زندگی چه بود سراسر گناه بود
ماهی سپید در پس ابری سیاه بود
تا آمدم به خویش بجنبم زمان گذشت
دیدم تمام آمدنم اشتباه بود
ای کاش جان سرکش من این پرنده ـ سنگ
در کوچ آسمانی خود سر به راه بود
ای مهربان من که اگر یاری ات نبود
تا حال «این مسافر تنها» تباه بود
در کوچه های یخ زده ی لغزش و سقوط
یاد تو استوارترین تکیه گاه بود
باید گریست، باید از این زندگی گریست
این زندگی که راه گمان رفت چاه بود