دفتر گریه را می گشایم...

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

۳۰ شهریور ۱۳۹۳ | ۲۴۹۰ | ۱


بار دیگر دل من هوایی ست
چون کبوتر به فکر رهایی ست
اوج فریاد در بی صدایی ست
"گرچه نی شروه خوانی جدایی ست
شور و حال دلم نینوایی ست"

بس که مرثیه خواندم برایش
گریه شد همدمش، آشنایش
زخمه دارد سکوت صدایش
"می چکد خون زِ نی ناله هایش
پرده های دلم نینوایی ست"

داشت از حال میخانه می گفت
از پریشانی شانه می گفت
از غزل های پروانه می گفت
"آن که با ما طبیبانه می گفت
چاره ی درد عاشق رهایی ست"

زندگی می کند چون دراویش
کار خود را چنین می برد پیش
آن که آیینه کرده هواییش
"دل ز خود برد و شد عاشق خویش
بس اداها که در دلربایی ست"

گریه در این حوالی مرا بس
چشمه چشمه زلالی مرا بس
کوزه های سفالی مرا بس
"عطر گل های قالی مرا بس
بوی این بوریاها ریایی ست"

گریه مهمان هر محفل ماست
هر حسینیه ای منزل ماست
روضه هایش در آب و گل ماست
"داغی از کربلا بر دل ماست
فطرت لاله ها کربلایی ست"

دفتر گریه را می گشایم
من زمین خورده ی انزوایم
مانده بر ابرها جای پایم
"بس که در حسرت لاله هایم
دست و پای خیالم حنایی ست"

 

تضمین غزلی از محمدعلی مجاهدی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 3 رای


نظرات

مستان اشراقی
۳۰ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۳۰ ب.ظ
درود...