چشمان قدسی تو بهشت مؤکدند
اعجاز جاودانه و امداد ممتدند
در هست و نیست ، واسطه ای بی نهایتند
در شرق و غرب عشق، به مستی ، زبانزدند
خورشید نیستند، که خورشید و ماه نیز
گرم ستاره بازی این زوج مفردند
... تنها نه آن دو تا .. که نفس ها و فصل ها
با جزر و مد اشک تو در رفت و آمدند
شب ها به یاد خنده ی تو پر ستاره اند
گل ها به عادت صلواتت مقیدند
حتی ستارگان هم در اقتدا به تو
با عاشقان مساعد و با فارغان بدند
سعدی درست گفته که انگار سرو و ماه
یک عمر در هوای تماشای آن قدند...
از کوهسار رد شدی و هر چه جویبار
هر بار ، دوستار سجود مجددند
آری... به چشم مستان ، ذرات کهکشان
دلداده ی محمد و آل محمدند...