برای دردانه ی امام حسین "ع" بانو سکینه..
چنان خون می چکد از رنگ و روی دامنت بانو !
که گل شرمش می آید از گل پیراهنت بانو !
بگو بر چهرات خون کدامین لاله پاشیده ؟
چه پاییزی گذر کرده ز باغ دامنت بانو ؟
نگو خونگریه های ظهر عاشوراست... می دانم..
که رد تازیانه مانده بر روی تنت بانو !
خجالت می کشد این ریسمان از هرچه انسان است
که گردیده است گردنبند دور گردنت، بانو !
همه گوشند سرها بر فراز نیزه ها امشب
مگر لب تر کنند از جوی قرآن خواندنت، بانو !
شب سردی ست... در دلهای ما شام غریبان است..
زمین را گرم کن با چشم های روشنت، بانو!
.............
با حذف یک بیت