خجالت می کشد این ریسمان از هرچه انسان است

شاعر: محمدجواد شاهمرادی

۲۹ آبان ۱۳۹۳ | ۲۱۳۵ | ۰


برای دردانه ی امام حسین "ع" بانو سکینه..


چنان خون می چکد از رنگ و روی دامنت بانو !
که گل شرمش می آید از گل پیراهنت بانو !

بگو بر چهرات خون کدامین لاله پاشیده ؟
چه پاییزی گذر کرده  ز باغ دامنت بانو ؟

نگو خونگریه های ظهر عاشوراست... می دانم..
که رد تازیانه مانده بر روی تنت بانو !

خجالت می کشد این ریسمان از هرچه انسان است
که گردیده است گردنبند دور گردنت، بانو !

همه گوشند سرها بر فراز نیزه ها امشب
مگر لب تر کنند از جوی قرآن خواندنت، بانو !

 

شب سردی ست... در دلهای ما شام غریبان است..
زمین را گرم کن با چشم های روشنت، بانو!

 

.............

با حذف یک بیت

محمدجواد شاهمرادی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.