از آینه بی آنکه بپرسد سؤال کرد...

شاعر: عباس کیقبادی

۳۰ شهریور ۱۳۹۳ | ۲۲۶۵ | ۰


تا پیرزن نگاه به تنگ سفال کرد
تصویری از جوانی خود را خیال کرد

دختر که جای تنگ سفال ایستاده بود
در راهرو قدم زد ، رو سوی هال کرد

آمد درست روبه روی آینه نشست
با روسریش آینه را دست مال کرد

آهی کشید... آینه را مه فرا گرفت
یاد هوای شرجی، یاد شمال کرد
::
مرد جوان به ساحل دریا رسیده بود
یانه.. دوباره پیرزن این را خیال کرد؟

حرفی که سال ها به لبش داغ بسته بود
از آینه بی آنکه بپرسد سؤال کرد

تنگ سفال.. آینه.. دستی ترک ترک
زن خرده های آینه را پای مال کرد
::
برگشت.. شاخه ی گل سرخی به دست داشت
مرد جوان نگاه به تنگ سفال کرد..

 

عباس کیقبادی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.71 با 7 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.