چشمی بچرخان تا بگردانی شبم را...

شاعر: ناصر فیض

29 شهریور 1393 | 829 | 0


آن شب صدایت را بریدند از گلویت
اما گذشت از باور شب، های و هویت

زیباترین آغوش بودی دیده بودم
شمشیرهایی را که می آمد به سویت

وقتی که رفتی آسمان خاکستری بود
وقتی که آتش می گرفتی در گلویت

رفتی تو اما بی تو ای زخمی ترین موج
گل کرده در آواز دریا رنگ و بویت

من دوستت دارم اگر باور نداری
آیینه را بگذار یک شب پیش رویت

دیگر تو را از خویش بهتر می شناسد
از بس که با آیینه کردم گفتگویت

چشمی بچرخان تا بگردانی شبم را
باشد که روزی بگذرد با آرزویت...

ناصر فیض

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.