خیز که شمشیر تو غلاف ندارد
جز هوس رزم در مصاف ندارد
شهر جنون نیست غیر دامن صحرا
مسجد این شهر، اعتکاف ندارد!
گرم ستیزند عقل و عشق، ولیکن
عقل تو با عشق اختلاف ندارد
عارف واصل! بگو حقیقت عرفان
قصه عنقا و کوه قاف ندارد!
مرد، هوای غبار معرکه دارد
مرد، هوای هوای صاف ندارد
یوسف جانت کجا و چشم خریدار؟!
پیش تو حتی کسی کلاف ندارد!
رو به منا می روی حقیقت مشعر
حج دلیران مگر طواف ندارد؟!
با لب تیری ز مرگ بوسه گرفتی
عشق تو آری حد کفاف ندارد!