گریه دارد به خدا غربت پهناورمان...

شاعر: ناهید یوسفی

۱۰ فروردین ۱۳۹۴ | ۲۹۶۴ | ۰


شعر بی بار و بری سر زد اگر از سرمان
آفتی آمده در مزرعه ی باورمان

شاعری دلشده بودیم و غزلنوش خیال
فتنه بر پا شد و بردند شبی ساغرمان

یکّه ماندیم و کسی غربتمان را نشنید
گریه دارد به خدا غربت پهناورمان

سال ها گوشه گرفتیم و به در خیره شدیم
و سرانگشت کسی حلقه نزد بر درمان

حاصل گندم سبزیم و عطش سوز بهار
شعله سر می کشد از خرمن خشک و ترمان

رنگ آرایه ندارد غزل ساده ی ما
غم فرو می چکد از خط به خط دفترمان

تا که اندوه شما در دل ما خانه گرفت
فکر تنهایی صد ساله پرید از سرمان

حرف هر واژه ی ما حرف دل تنگ شماست
ما پر از درد شماییم و شما یاورمان

شعر ما پر زد و نیلوفر بالنده شدیم
نکند حادثه سنگی بزند بر پرمان

باید از فتنه ی توفان به خدا تکیه کنیم
تا که تنها نشود شاخه ی نیلوفرمان

 

ناهید یوسفی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.73 با 51 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.