فزت و رب الکعبه ، تسلیما لامرک بود

شاعر: سید جواد میرصفی

۲۳ مهر ۱۳۹۳ | ۲۱۰۰ | ۰


در آستانش شمس می آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال

سردرگریبانند ارباب قلم, آری
 تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان حال

تا ابتدای جاده ی قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال

گر کعبه شد کعبه  به روی او تبسم کرد

عشق یدالله است شرط صحت اعمال

هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانه ی او طایر اقبال

جهل عرب راز ولایت را ز خاطر  برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال

می گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال

نقشی نمی بست آه بر آیینه ی عدلش
تنها شنید  آه دلش را شمع بیت المال

فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه می گردد سره از ناسره غربال

برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمه ی دجال

دار مکافات است دنیا بی علی مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال

در پنجه اش حق بود چونان موم و می فرمود:
انظر الی ما قال ، لا تنظر الی من قال

در وصف او بهتر که خاموشی بگیرد عقل
شاید خدا باشد چه می گویم زبانم لال

فزت و رب الکعبه ، تسلیما لامرک بود
فرقی ندارد  سجده در محراب یا گودال

 

سید جواد میرصفی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.25 با 4 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.