شاعر: اکبر اکسیر
شیر مادر بوی ادکلن می داد دست پدر،بوی عرق (گفتم بچه ام نمی فهمم) نان، بوی نفت می داد زندگی،بوی گند (گفتم جوانم نمی فهمم) حالا که باز نشسته شده ام هر چیز، بوی هر چیزی می دهد، بدهد فقط پارک، بوی گورستان و شانه ی تخم مرغ، بوی کتاب ندهد
نظرات
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز