اي كوي تو، كعبه ي خلايق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای پایه منبرت فراتر
از کرسی هفت چرخ اختر
تا نام ز ماه و مهر بوده است
خاک در تو ، سپهر بوده است
گفته است خرد، بس آفرينت
صد ها چو «هشام» ، خوشه چينت
گردش، ز فلك، اشاره از تو
استاد خرد، «زراره» از تو
چون «مومن طاق» از تو آموخت
لب بر لب هر چه مدعي دوخت
انديشه هر آنچه بود مجمل
بشنيد مفصل از «مفضل»
گر طالع «بختري» خجسته است
در حلقه ي درس تو نشسته است
كي مكتب تو، نظير دارد؟
صدها چو «ابوبصير» دارد
تا مشعل علم، «جابر» افروخت
بس نكته، خرد كه از وي آموخت
شد شهره به دهر، مذهب تو
«حمران» و «ابان» و مكتب تو
فاني نه، كه جاودانه ای تو
دريايي و بيكرانه ای تو
...
ای مذهب تو شهید پرور
ای مکتب تو «مفید» پرور