فکر کن!... هر روز، دستان تو بیدارم کند...

شاعر: امیرحسین هدایتی

۲۹ فروردین ۱۳۹۶ | ۴۴۹۳ | ۵

زندگی هرقدر بی رحمانه آزارم کند
یا که از حدّ توانم بیشتر بارم کند

چکش بیدادگاهش را بکوبد روی میز
کتف بسته، در غل و زنجیر احضارم کند

قفل بر سلول های من ببندد تا مگر
باز با یک حکم طولانی گرفتارم کند

با تمام جانورهای درونش، سال ها
گوشه ای بنشیند و با حرص نشخوارم کند

از خودم پتکی بسازد تا خودم را له کنم
با قوانین خودش اثبات و انکارم کند

زندگی با این دهان یاوه باف هرزه اش
هرچه تحقیرم کند، خردم کند، خوارم کند

باز هم می خواهمش، با شوق برمی تابمش
تا همان روی که از بوی تو سرشارم کند

صبح تا شب هرچه سختی می کشم جای خودش
فکر کن!... هر روز، دستان تو بیدارم کند...

امیرحسین هدایتی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.48 با 27 رای


نظرات

محسن مختاری
۱۱ فروردین ۱۴۰۳ ۰۴:۴۹ ق.ظ
درود بسیار زیبا بود.دوست قدیمی

عالی
۰۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۲۱ ق.ظ
عالی بود

عالی
۰۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۲۱ ق.ظ
عالی بود

عالی
۰۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۲۱ ق.ظ
عالی بود

امیر هدایتی
۱۸ تیر ۱۳۹۷ ۰۴:۰۷ ب.ظ
دست مریزاد لذت بردم