زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم ...

شاعر: محمد سلمانی

۰۶ اسفند ۱۳۹۱ | ۷۲۴۰ | ۲
زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم

تا نیفتد از قلم، هیچ یک در این میان
روی ساقه هایشان ضربدر گذاشتیم

از برای احتیاط، احتیاط بیشتر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم

جابه جا گماردیم چشم های خیره را
تا تلاش سرو را بی ثمر گذاشتیم

کارمان تمام شد، باغ قتل عام شد
صاحبان باغ را پشت در گذاشتیم

سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغ گر گرفته را شعله ور گذاشتیم

روز اول بهار سفره ای گشوده شد
جای هفت سین مان، هفت سر گذاشتیم

در بیان شاعری حرف اعتراض بود
هی نگو «چرا نگفت»، ما مگر گذاشتیم؟

این سوال دختر کوچکم «بنفشه» بود:
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم؟

محمد سلمانی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.44 با 48 رای


نظرات

حبیب
۱۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۱۶ ق.ظ
ازاشعارشماکه دارای مضامین بکروتفکربرانگیزاست لذت بردم .اکنون زمانه چشم وابروی یارنیست .زمانه ای است که هرکس به خودگرفتاراست .زمانه ای که به امیددستیابی به آب به سراب دست یافتیم .وآهوان تشنه رادرکوه وکمربه کفتارسپردیم .زمانه فهرست کردن ننگ ونام و ره سپردن درکوچه هایی که چراغانی نیست .‌وافق آسمان خونین چون دلهای بازماندگان آنانی که درزیرآوارثروت وفسادوتباهی جاماندند.وفرصت نیافتند تادخترکوچکشان که نامشان بنفشه یاآرزوبودباردگردستان قوی پدررابقشردوبرسینه مهربان خودنهد.چون همه جاتاریک بودوسیاهی ..ودستان پدرراندیده بود.

سیدعلیرضا جعفری
۰۹ اسفند ۱۳۹۱ ۱۱:۱۰ ب.ظ
این سوال دختر کوچکم «بنفشه» بود:
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم؟