ببر با خودت پاره ی دیگرت را

شاعر: محمدکاظم کاظمی

27 اردیبهشت 1391 | 10075 | 12
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را

به دنبال دفترچه ی خاطراتت
دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را

و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه ی دفترت را؛

همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را

همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را

همان دستمالی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را

سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه ی آخرت را

و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا، آخرین پاره ی پیکرت را

و تا حال می سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را

کجا می روی؟ ای مسافر! درنگی
ببر با خودت پاره ی دیگرت را

محمدکاظم کاظمی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.95 با 81 رای


نظرات

رادین کاظمی
25 اردیبهشت 1404 10:14 ق.ظ
اولین بار این غزل را در دبیرستان خواندم دقیقاً یادم نیست که کدوم ادبیات بود فکر کنم ادبیات ۲ بود

اون زمونم حفظ بودم این غزل رو
عجیبه هر بار می‌خونم همون حس غربت اولین بار رو داره

عاطفه
13 آبان 1402 09:55 ب.ظ
خیلی عالی

خاطره
04 خرداد 1402 10:56 ق.ظ
بسیار زیبا .خیلی این غزل رو دوست دارم

یوسف شربتی
14 اردیبهشت 1402 08:11 ق.ظ
سلام برخون پاک شهيدان.
واقعا این شعر زیبا وماندگاره. طوریکه از همون دوران دبیرستان که از این شعر به عنوان نماد مقاوت وپایداری توسط دبیر دلسوز ادبیات ما برای ما قرائت شد، در ذهن من ماندگار شد. بسیار زیبا و دلنشین. امیدوارم این شاعر گرانقدر سالم و تندرست باشند. واستاد عزیز ما هم بعد از24 یا 25 سال که از این موضوع میگذره، اگه در قید حیات هستند، خدا حافظشون باشه واگه هم نه، روحشون در آرامش باشه. (همان دستمالی که پیجیده بودی، در آن مهر وتسبیح وانگشترت را.............). یاعلی.

یوسف شربتی
14 اردیبهشت 1402 08:09 ق.ظ
سلام برخون پاک شهيدان.
واقعا این شعر زیبا وماندگاره. طوریکه از همون دوران دبیرستان که از این شعر به عنوان نماد مقاوت وپایداری توسط دبیر دلسوز ادبیات ما برای ما قرائت شد، در ذهن من ماندگار شد. بسیار زیبا و دلنشین. امیدوارم این شاعر گرانقدر سالم و تندرست باشند. واستاد عزیز ما هم بعد از24 یا 25 سال که از این موضوع میگذره، اگه در قید حیات هستند، خدا حافظشون باشه واگه هم نه، روحشون در آرامش باشه. (همان دستمالی که پیجیده بودی، در آن مهر وتسبیح وانگشترت را.............). یاعلی.

یار دبستانی
13 دی 1401 12:24 ق.ظ
بعد از کلی جستجو این شعر را انتخاب کردیم برا دکلمه قبل از زیارت عاشورا
بسیار زیبا

مریم
29 آبان 1401 05:44 ق.ظ
این شعر چقدر غم داره، هیچوقت نتونستم این شعرو بدون گریه بپایان برسونم.

مهسا
18 شهریور 1401 04:00 ب.ظ
اکثر اوقات که این شعر را زمزمه میکنم بی اختیار چشمام خیس میشه شعر دوران دبیرستانم بود که بسیار باهاش ارتباط برقرار کردم بعد گذشت۲۴- ۲۳ سال یکی از شعرهایی که تا همیشه تو ذهنم ماندگاره ..
واقعاااا چقدر به شهیدان مدیونیم ۱۸ شهریور ۱۴۰۱

مهدی
28 آذر 1400 03:08 ب.ظ
هربار که این شعر رو می‌خونم گریه‌ام می‌گیره
ببر با خودت...

پریسا
13 مهر 1400 02:11 ق.ظ
این شعر توی کتاب های دوران دبیرستان ما بود..
امکان نداره روزی این شعر رو بخونم و اشک نریزم

امید
22 فروردین 1399 03:56 ب.ظ
عالی بود

مهدیه
10 بهمن 1398 10:23 ق.ظ
زیبا بود...!