صبح که سرمی کشد از روزنه ها آفتاب
مورچه های سیاه
صف به صف از لانه ها
قصد سفر می کنند
می گذرند از سر هر صخره ای
چابک و پرجنب و جوش
می کشند
دانه ی سنگین به دوش.
مورچه ها
از گذری تنگ، کنار درخت
نرم گذر می کنند.
خسته نخواهند شد از کار سخت
چون که به هم می رسند
خستگی راه را
با خبری تازه و یک بوسه به در می کنند