به من گفتند مثل دیگران در فکر جان باشم
تو مثل دیگران هستی؟ که من چون دیگران باشم
دو چشم مست، جلاد و دو ابرو تیغ تاتاری
نگو نه، تیغ را بالا ببر تا در امان باشم
اگر پیرم چرا یک جمعه پیش من نمی آیی
که صبح شنبه شاید مرده، شاید هم جوان باشم
برایت هر چه می خواهد دل تنگم غزل گفتم
فقط یک لحظه موسی باش شاید من شبان باشم
جهان مرده ست بی تو سال ها، برگرد خوب من!
که من خود شاهد بر گشتن جان جهان باشم
خدا گفته حبیب اوست مهمان، تو چه می گویی؟
حبیبت نیستم بگذار قدری میهمان باشم