پیشِ دستی که مرا کشت سری خم نکنید

شاعر: مهدی مردانی

۰۳ خرداد ۱۳۹۵ | ۲۰۱۵ | ۰

خم شدم زیر خط عشق سرم را بوسید
دم پرواز پدر بال و پرم را بوسید

مادرم باران شد، بغضی که در چادر کرد
بوی اسفند خدا حافظی ام را پر کرد

مادر از پر زدنم داشت دگر بو می برد
از قطاری که به اهواز پرستو می برد

دل نمی کندم و خندید گره را وا کرد
آب را پشت سرم ریخت مرا دریا کرد

سفر از ساحل امنی به دل طوفان بود
چه قطاری که پر از موج و پر از باران بود

همه ی هم سفران عازم می خانه شدند
کوپه ها پشت سر هم همه پیمانه شدند

پرکشیدیم و رسیدم زِ خود سیر شدیم
و رسیدیم به جایی که زمین گیر شدیم

از گلوی همه ی اسلحه ها می می ریخت
و مسلسل به تنم جام پیاپی می ریخت

و زمین بعد تنم جامه ی سرخم را خورد
قطره های وصیت نامه ی سرخم را خورد

عمر دنیا چه سبک بود چه ناگاه گذشت
و زمان از کفنم مثل پر کاه گذشت
    
باد حتی خبرم را به کسی باز نگفت
گریه های پدرم را به کسی باز نگفت

پدرم ماند که معنای خبر یعنی چه
مادرم گفت که: مفقودالاثر یعنی چه

چه توان کرد دلت صبر ندارد مادر
آه مفقودالاثر قبر ندارد مادر

راستی سینه ی مجنون مرا یادت هست؟
با توام خاک بگو خون مرا یادت هست؟

هرچه درد آمد من یک تنه آغوش شدم
 چه غریبانه، غریبانه فراموش شدم

گریه کردن نکند وصله ی ناجور شده
شهر من گریه ندیده ست ولی کور شده

آه ای باد بیا پیرهنم را بو کن
زنده ام زنده بیا و کفنم را بو کن

نکند رفتن من گرمی نانی شده است
خون من رونق بازار کسانی شده است

فکر کردند که از زخم تنم می میرم
گفته بودم که برای وطنم می میرم

مدعی نیستم این مردم مدیون من اند
یا بدهکار زمین ریختن خون من اند

وصیت می کنم از حرمت خود کم نکنید
پیشِ دستی که مرا کشت سری خم نکنید

سختتان است اگر بی تن و بی سر باشید
لااقل با پدرم مثل برادر باشید

وطن ای ماهی در خون تنم یادم باش
ای حجاب پریانت کفنم یادم باش

کفن من که حجاب پری ات خواهد ماند
خون من مثل گل روسری ات خواهد ماند

ای وطن سوختم از غیرت و خاموش شدم
چه غریبانه، غریبانه فراموش شدم  

 

مهدی مردانی

  • متولد:
  • محل تولد: قزوین
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 14 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.