امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
با خدا نجوای او «فُزتُ وَ رَبَّ الکَعبه» است
در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی
شمع شب های یتیمان است و چون پروانه ها
عشق بازی می کند تا بال و پر دارد علی
نخل های کوفه را یک عمر در ماتم نشاند
داغ هایی کز مدینه بر جگر دارد علی
بازتاب خاطرات آشیانی سوخته ست
گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی
در هوای دیدن محبوب هجده ساله اش
با همه چشم انتظاری چشم تر دارد علی
لاله زار سینه ی او چون نسوزد از فراق؟
وقتی از داغ دل زهرا خبر دارد علی
در سجود است آن همای رحمت امّا آسمان
خون بگرید تا سر از سجاده بردارد علی
بوسه بر جام شهادت می زند، زیرا به مرگ
انس از پستان مادر بیشتر دارد علی
بینوایان عرب، صد کاسه شیر آورده اند
تا به دست مرحمت یک جرعه بردار علی
با نگاهی می نوازد عاشقان خسته را
با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی