عکس های رادیولوژی نشان دادند
بین تمام مهره های کمرم
به اندازه ی یک کلمه فاصله افتاده
وقتی بار شاعری را به دوش می کشم
از این میز تحریر
تا کنار پنجره
راه زیادی نیست که دکترها
غدقن کرده اند
می گویند
نگاه کردن به خانه ی شما
ضرر دارد
لعنت به تمام خوشبختی ها
وقتی پدربزرگ مرحومم در قاب عکس
آستین هایش را بالا زده
تا خون بدهد
لعنت به تمام خوشبختی ها
وقتی هیچ بیمارستانی نمی تواند
بغضم را
به تو
پیوند بزند