جاده پای پیاده راه افتاد
نقشه ی راه ، دست ماه افتاد
دیده می شد دوباره تنگ غروب
کوه و شال بنفش رنگ غروب
ابری از دور داشت رد می شد
نقطه چین می گذاشت....رد می شد
جاده دنبال نقطه چین ها رفت
راه پیچید و ماه ، تنها رفت
جاده ها گرچه همسفر بودند
همگی از تو بی خبر بودند
نامت از ابرها فرو می ریخت
پشت سر، پیش پا فرو می ریخت
دهن خشک خاک ، تر می شد
نفس جاده تندتر می شد
خارها بی درنگ گل می داد
صخره و تخته سنگ گل می داد
اتفاقات خوب ناگاه اند
جاده ها سینه خیز در راه اند