نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم...

شاعر: محمدمهدی سیار

۰۴ فروردین ۱۳۹۲ | ۶۶۴۵ | ۵
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم

اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم

کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه رو رو گرفته‌ای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم

به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید
نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم

شکسته است دلم مثل پهلویت آری
شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم

محمدمهدی سیار

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 17 رای


نظرات

علیرضا
۲۴ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۲۷ ق.ظ
با سلام،جناب سیار بنده رو ببخشید که رک صحبت میکنم،چون خودم دست به قلم هستم میدونم سرقت ادبی چقدر زشت هست این کار شما قشنگ نیست که شعر شاعر دیگری رو واژگانش رو بکار ببرید و بعد با تغییر باقی شعر بنام خودتون اثری ثبت کنید بدون ذکر نام شاعر اصلی و اقتباس از آن.شاعر این شعر دکتر جواد نوربخش هست که شما تقلید از ایشان کردید.
اصل شعر هم این است:
بیا که بی من و ما غمگسار هم باشیم
قرار بخش هم و بیقرار هم باشیم
به عشق و مهر وفا را شعار خود بسازیم
بری ز قید و تکلف نگار هم باشبم
سفر کنیم به پای هم از زمان و مکان
در آسمان حقیقت مدار هم باشیم
بدون شرط و شکایت فدای هم گردیم...‌‌‌‌..
تا همینجا کفایت میکنه به هرحال کارتون اصلا قشنگ نیست
از خودتون اثری خلق کنید اثر دیگران رو دستکاری و خراب نکنید.

علیرضا
۲۴ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۲۲ ق.ظ
با سلام،جناب سیار بنده رو ببخشید که رک صحبت میکنم،چون خودم دست به قلم هستم میدونم سرقت ادبی چقدر زشت هست این کار شما قشنگ نیست که شعر شاعر دیگری رو واژگانش رو بکار ببرید و بعد با تغییر باقی شعر بنام خودتون اثری ثبت کنید بدون ذکر نام شاعر اصلی و اقتباس از آن.شاعر این شعر دکتر جواد نوربخش هست که شما تقلید از ایشان کردید.
اصل شعر هم این است:
بیا که بی من و ما غمگسار هم باشیم
قرار بخش هم و بیقرار هم باشیم
به عشق و مهر وفا را شعار خود بسازیم
بری ز قید و تکلف نگار هم باشبم
سفر کنیم به پای هم از زمان و مکان
در آسمان حقیقت مدار هم باشیم
بدون شرط و شکایت فدای هم گردیم...‌‌‌‌..
تا همینجا کفایت میکنه به هرحال کارتون اصلا قشنگ نیست
از خودتون اثری خلق کنید اثر دیگران رو دستکاری و خراب نکنید.

فاطمه اکبرزاده
۲۷ فروردین ۱۳۹۲ ۰۳:۴۰ ق.ظ
فوق العاده بود این شعرتون
چقدر احساس داشت
چقدر شاعرانگی
جدا لذت بردم
ممنون
مخصوصا این بیت:
نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
ممنون واقعا

سارا اسدی
۲۳ فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۳۶ ق.ظ
عالی بود
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
چه دلنشین

هادی سیاوش کیا
۰۵ فروردین ۱۳۹۲ ۰۳:۳۱ ب.ظ
"به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید"
واج آرایی داره
که کارتون رو عالی کرده