ای روز و شب تداومی از خط سیرتان
خورشید و ماه، دست به دامان خیرتان
دنیا حباب بود به چشم حبیبتان
زَهره نداشت زُهره به پیش زهیرتان
پر شور شد حماسه و عرفان و عاطفه
با مِسلم و جناده و حرّ و بُریرتان
ما با نثار اشک در این راه زنده ایم
هرگز مباد عاطفه محتاج غیرتان
سر زد ز دیر راهبی آفاق نورتان
ای جان فدای آن سر مهمان دیرتان
این شعر بارها صله از عاشقان گرفت
در محفلی که بود شبی ذکر خیرتان