در را ببند فضه! دیگر کسی نیاید

شاعر: نغمه مستشارنظامی

۰۳ خرداد ۱۳۹۱ | ۲۴۵۱ | ۱
در را ببند فضّه، جارو بکش زمین را
تا هیچ کس نفهمد دیشب کبوتری رفت

خاکستر پرش را از روی خاک بردار
تا خاکیان نفهمند از خانه آن پری رفت

امروز چشم خورشید آیینه ی غزل نیست
بانوی مهربانی دیگر در این محل نیست

آیینه ها شکسته، دست بهار بسته
خورشیدمان به سمت دنیای دیگری رفت

چیزی به شب نمانده، سجاده را بیاور
آن آیه های بر خاک افتاده را بیاور

باید جهاز او را، چادر نماز او را
تحویل دخترش داد، وقتی که مادری رفت

در را ببند فضه! دیگر کسی نیاید
دشمن به جشن در این دلواپسی نیاید

دیگر کسی به جز غم در را نمی گشاید
جان مجسمی سوخت، روح مصوری رفت

در کوچه های بن بست تکرار می شود درد
در چاه های متروک انبار می شود درد

در خواب می رود عشق، بیدار می شود درد!
در را ببند! مادر، از راه بهتری رفت!

نغمه مستشارنظامی

  • متولد:
  • محل تولد: کرج
  • کارشناسی ارشد منابع طبیعی
  • یک جرعه غزل
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.25 با 12 رای


نظرات

امین
۳۰ آبان ۱۴۰۲ ۰۷:۲۵ ب.ظ
بسیارعالیست