دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی

شاعر: علیرضا قزوه

04 خرداد 1391 | 3067 | 0
دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی
به روی نیزه دست افشان، رود تا سر کند بازی

مرا روز خورِ خوان خسان کردند و می ترسم
در این بازار، زر با حرمت بوذر کند بازی

چو واعظ پایبندِ صحبت خود نیست، جا دارد
که حرمت بشکند، محراب با منبر کند، بازی

خدا فرمود: جبرائیل! دنیا جای بازی نیست
که با انگشتری، یک لحظه پیغمبر کند بازی

مرا در دل به گاه مرگ این یک آرزو باقی است
که ابراهیمِ دل با آتشِ محشر کند بازی

علیرضا قزوه

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.