بگذار که این جاده خطر داشته باشد

شاعر: مرتضی امیری اسفندقه

22 دی 1394 | 10516 | 16

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد ؟
ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد

آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌
از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم، اما
این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد

این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک ؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد

خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک
از سینه ی من سوخته تر داشته باشد

آن‌ روز که‌ می‌بستی‌ بار سفرت‌ را
گفتی‌ به‌ پدر هر که‌ هنر داشته‌ باشد

باید برود هرچه‌ شود گو بشو و باش‌
بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد

گفتی : نتوان‌ ماند از این‌ بیش ، یزیدی‌ است‌
هر کس‌ که‌ در این‌ معرکه‌ سر داشته‌ باشد

باید بپرد هر که‌ در این‌ پهنه‌ عقاب‌ است‌
حتی‌ نه‌ اگر بال‌ و نه‌ پر داشته‌ باشد

کوه‌ است‌ دل‌ مرد، ولی‌ کوه، نه‌ هر کوه‌
آن‌ کوه‌ که‌ آتش‌ به‌ جگر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ بنوشد، بمکد، شیره ی‌ خورشید
کوهی‌ که‌ ستاره، که‌ سحر داشته‌ باشد

آن‌ کوه‌ که‌ نایاب ترین معدن دُر اوست
آن کوه که در سینه گهر داشته باشد

کوهی‌ که‌ جوابت‌ بدهد هر چه‌ بگویی‌
کوهی‌ که‌ در آن‌ نعره‌ اثر داشته‌ باشد

کوهی‌ که‌ عبا باشدش‌ از شعشعه ی نور
عمامه‌ای‌ از ابر به‌ سر داشته‌ باشد

آن کوه که یاقوت ، که یاقوت شهادت
در دامنه، در کتف و کمر داشته باشد

این‌ تاک‌ که‌ با خون‌ شهیدان‌ شده‌ سیراب‌
تا چند در آغوش‌ تبر داشته‌ باشد

دردا اگر از خوشه ی این‌ شاخه ی‌ سرشار
بیگانه‌ ثمر چیده‌ و بر داشته‌ باشد

باید بروم هر چه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد

عشق‌ است‌ بلای‌ من‌ و من‌ عاشق‌ عشقم‌
این‌ نیست‌ بلایی‌ که‌ سپر داشته‌ باشد

رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌
تا با تو سر ِسیر و سفر داشته‌ باشد

رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود
گفتی به پدر : کاش پسر داشته باشد

گفتی که پس از من چه پسر بود، چه دختر
باید که به خورشید نظر داشته باشد

باید که خودش باشد : آزاده و آزاد
نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد

اینک پسری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب که پدر داشته باشد

برگرد ، سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز
تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟!

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.36 با 66 رای


نظرات

فرهاد شریفی
19 آبان 1404 01:47 ب.ظ
عالی است
خیلی به دل نشست.
نفست گرم

نگار
10 شهریور 1404 05:17 ق.ظ
خیلی وقت بود شعری به این قشنگی نخونده بودم

مهدی قلاوند
11 اسفند 1403 01:57 ب.ظ
عجیب به دل نشسته

خیلی زیبا

عالی بود

محمد جعفر دوستدار
05 مهر 1403 05:58 ق.ظ
عالی بود
احسنت

محمود
18 آبان 1402 08:21 ب.ظ
خیلی تاثیر گذار بود حتما به این دلیل است که از دل برخاسته ودر رثای شهید سروده شده .نفس پر برکت است

کاوه
18 دی 1401 09:31 ب.ظ
درود. با رضا یزدانی شناختم این شعر رو
زیبا و قابل تامل...

باید که به خورشید نظر داشته باشد ☀️🌈

زهره جهاندیده
26 مهر 1401 09:54 ب.ظ
عالی بود حرف دلم روزدین خداحفظتون کنه

ميرزا عابدي
24 فروردین 1400 01:22 ق.ظ
نقاط زيبا در ان نهفته بود ، استفاده كرديم.

ميرزا عابدي
24 فروردین 1400 01:20 ق.ظ
نقاط زيبا در ان نهفته بود ، استفاده كرديم.

سالی
06 دی 1399 01:01 ق.ظ
بسیار دلنشین و وصف حال ما..

غلامی
01 اردیبهشت 1399 05:51 ق.ظ
بسیار زیبا وآرامش بخش

محمدعلی
28 فروردین 1399 07:38 ق.ظ
باید که ز داغم خبری داشته باشند
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکــر دشمن پسری داشتـــه باشد !

منتظر
11 اسفند 1398 04:24 ب.ظ
سلام احسنت بسیار زیبا بود

علی
16 شهریور 1398 11:52 ق.ظ
حرف نداره این شعر

غلامعلی
14 شهریور 1397 12:15 ب.ظ
درود بر نفس گرم و حس شما . آزاده باشید همیشه خدا

محدحسین
19 خرداد 1397 12:32 ق.ظ
عالی بود