مفتقرا متاب روی از در او به هیچ سوی
زانکه مس وجود را فضّۀ او طلا کند
آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر)
گل شمّه ای از آیۀ تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت
تا کرب و بلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمک گیر تو باشد
اکسیر کنیز تو طلا کرد مسم را
خود فضّه طلا گشتۀ اکسیر تو باشد
در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خوابِ شهیدان جهان یکّه سواری است
کی می رسد از راه که تعبیر تو باشد