به زخم های تو که می رسم رنگ واژه ها می پرد

شاعر: علی محمد مودب

۱۷ خرداد ۱۳۹۱ | ۱۷۵۵ | ۰
به زخم های تو که می رسم
رنگ واژه ها می پرد
و شعر، سپید می شود
این جا تهران است، بیمارستان ساسان!
صدای تو را نمی شنوم
صدای تو را نوارهای قلب
صدای تو را کپسول های اکسیژن
خفه کرده اند
فقط هر از گاهی
سرفه
چنگی می زند و می گریزد
و چون جیب بری
گریبان قنوتت را می آشوبد
این جا تهران است،1380
خبری از غلغله ی چلچله ها و خمپاره ها نیست
اما هنوز ترکش می ریزد
از آواز پرستویی منوّر
که بال هاش
آشفته ی باران اند هنوز
مردی در کربلای تنهایی اش مثله می شود
و زینبی شش ساله بر بالینش خطبه می خواند
«چقدر خوشگلی بابا
چقدر نازی بابا!
لپات چه نازه بابا!»
خون، خشکش می زند
نفس، وا می ماند
خون، سرفه، سرطان
برق آژیر آمبولانس
و چشم های بارانی زینب
و چشم های بارانی زینب
کاروان باران به راه می افتد
مردم چترهایشان را باز می کنند
و برف شادی سرگرم شان می کند
مردم چترهایشان را باز می کنند
و پشت پنجره های بسته ی کوفه
موسیقی «باران عشق»*
گوش کوزه های خالی را از خیال دریا پر می کند
این جا تهران است،1380
خبر خاصی نیست
فقط کودکی هشت ساله
که تیله های روشن چشمانت را برداشته است
هنوز توی پیاده روها سر به سرت می گذارد
گاهی چوب می گذارد لای چرخ صندلی ات
برق آسانسور را قطع می کند
ما بابا شده ایم
ما بابا شده ایم
و هر غلطی می کنیم
تا دیکته «بابا نان داد »کودکان ما
درست از آب در بیاید
ما شاعر شده ایم و نمی نویسیمت
در قافیه ی پاهای بریده ات گیر نمی کنیم
تا از آوانگاردها عقب نمانیم
اصلاً خودت کلاهت را قاضی کن آقا!
دکمه ها که باز می شوند
شاعرانه تر است
یا تاول ها که می ترکند؟!
خوش به حال تو!
خوش به حال تو
که چشم نداری
که چشم نداری
آدم های کوچک را پشت میزهای بزرگ
ببینی
امشب دوباره هوایی شده ای
نه انکار نکن!
رنگ پریده ات سند است
فردا بزرگراه چمران ده دقیقه بغض خواهد کرد
تو به سعادت آباد رسیده ای
قدسیان کل می کشند
تو به سعادت آباد رسیده ای
ما به صندوق ها کمک می کنیم
تا هفتاد بلا را دفع کنند
و غروب عبدالباسط ضجه می زند:
«بایّ ذنب قتلت»



*از موسیقی های مشهور این سال ها

علی محمد مودب

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.