عاشقی روی دیگری دارد

شاعر: قاسم صرافان

۱۹ فروردین ۱۳۹۲ | ۵۰۵۶ | ۱
قصه‌ی عشق آخری دارد
عاشقی روی دیگری دارد

گاه آن روی عشق پنهان است
گاه راه از میان توفان است

گاه فرمان دهد زمین بخوری
سیلی از دست بدترین بخوری

سر هجده بهار پیر شوی
بین دیوار و در اسیر شوی

یا که در شعله‌‌‌ی پریشانی
مثل پروانه پر بسوزانی

عشق گاهی سر جنون دارد
داستانی به رنگ خون دارد

ریشه‌ی عشق اگر چه افلاکی است
گاه دربند چادری خاکی است

عشق بازوی با ورم دارد
عشق بانوی بی حرم دارد

گاه چشم تر از تو می‌خواهد
زخمِ میخ در از تو می‌خواهد

گاه شیرین ترین محدّثه‌ای
گاه زخمیِ سخت حادثه‌ای

گرچه پاک است قلب مرضیه‌ات
سوزد از دود بازهم ریه‌ات

هم قرار است کوثرش باشی
هم فداییِ حیدرش باشی

عشق گرچه هزار غم دارد
ماه پهلو گرفته کم دارد

دوست دارد که بی‌قرار شوی
روی دل رحم ذوالفقار شوی

پیش محبوب دست و پا بزنی
جای او فضه را صدا بزنی

قدر باشی و قدر نشناسان
بگذرند از کنار تو آسان

می‌کشاند به کوچه راهت را
می‌کشد در خسوف ماهت را

گاه دستی کبود می‌خواهد
یاس با بوی دود می‌خواهد

بازی عشق سرشکستن داشت
پای جانان به جان نشستن داشت

گاه فرمان دهد که پرپر شو
جان حیدر! فدای حیدر شو

آه زهرا ! بگو علی چه کند؟
مرد جنگ است او، ولی چه کند؟


قاسم صرافان

  • متولد:
  • محل تولد: آبادان
  • مهندسی کامپیوتر دانشگاه اصفهان
  • مسافر
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.75 با 4 رای


نظرات

حسن ملکان
۲۱ فروردین ۱۳۹۲ ۰۲:۴۸ ب.ظ
سلام علیکم
اجرکم عندالله
التماس دعا