عجب این زن شبیه فاطمه است

شاعر: پروانه نجاتی

۲۸ خرداد ۱۳۹۱ | ۲۷۹۵ | ۰
کیست این زن ز دور می آید
با نگاهی صبور می آید

آبله پا و خسته و مجروح
جسم او راه می رود یا روح

کیست این زن که جامه اش نیلی است
گل گل صورتش رد سیلی است

هر طرف وای وای و همهمه است
عجب این زن شبیه فاطمه است

رنگ و بوی حسین دارد او
شیون و شور و شین دارد او

مردم این زینب عزیزم نیست
محرم چشم اشک ریزم نیست

زینب من که قد خمیده نبود
اینقدر رنگ و رو پریده نبود

مردم این را که خوب می دانید
زینب من بلا ندیده نبود

از کدامین بلا شکسته چنین
قامتش این قدر تکیده نبود

وای من روی او خراشیده است
چه کس این بذر فتنه پاشیده است

زینب من که قد خمیده نبود
اینقدر رنگ و رو پریده نبود

آفتاب قبیله ی طاها!
زینب من! عقیله ی طاها!

دختر آسمانی زهرا!
میوه ی زندگانی زهرا!

آمدی، آمدی غرور علی!
وارث سینه ی صبور علی!

تو که محبوبه ی خدا بودی
زینب دوش مصطفی بودی

آمدی زینبم، شکسته چرا؟
این همه خسته خسته خسته چرا؟

آه زینب چقدر تنهایی!
کوه دردی ولی شکیبایی

ز چه هستی؟ ز سنگ یا آهن
ای کبودای تازیانه ی من!

پروانه نجاتی

  • متولد:
  • محل تولد: بهبهان
  • کارشناس ادبیات انگلیسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.6 با 5 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.